کد مطلب:36587 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109
فاخرج انك من الصاغرین (اعراف، 13) و این حادثه ی كوچكی در خلقت نبود. چرا كه شیطان شدن شیطان و راهزنی آدم و حوا به دست او، مقدمه ی پیدایش آدمیان بر زمین بود. و راستی اگر شیطان به آدم سجده كرده بود چه می شد و ما اینك كجا بودیم و چه می كردیم؟؟ برای همین بود كه عارفان كوشیدند تا راز دل شیطان را آنچنان كه خود می فهمند، كشف و بیان نمایند: ترك سجده او را حاصل غیرت عاشقانه دانستند و طردش را عین فراق وانمودند و تمام ماجرا را خواسته و پرداخته خود خداوند قلمداد كردند. مولوی از زبان شیطان می گوید: ما هم از مستان این می بوده ایم ناف ما بر مهر او ببریده اند روز نیكو دیده ایم از روزگار ای بسا كزوی نوازش دیده ایم گر عتابی كرد دریای كرم [صفحه 113] تا دهد جان را فراقش گوشمال ترك سجده از حسد گیرم كه بود چون كه بر نطعش جز این بازی نبود آن یكی بازی كه بد من باختم در بلا هم می چشم لذات او (مثنوی، دفتر دوم، ابیات 2625 -2651) صرفنظر از صحت و سقم این ادله، نفس توجیه مسئله و نحوه ی ورود و خروج عارفان در آن نشان می دهد كه شیطان و رانده شدنش از درگاه خداوند برای عارفان و فیلسوفان یك معما بوده است. این حكایت نقل واقعه ای است كه میان خدا و مخلوق او در مرتبه ای از مراتب هستی اتفاق افتاده است و اگر خداوند خود از این ماجرا خبر نمی داد، هیچ كس از آن با خبر نمی شد. و اكنون كه خداوند از آن واقعه خبر داده است، باید بكوشیم تا معنی و مفاد عمیق آن را دریابیم. امر به سجده همیشگی است و سجده كردن كار هر روزه ی ماست و همیشه شیطانهایی وجود دارند كه سر از این سجده برمی تابند و تكبر می ورزند و این تكبرورزی و بندگی نكردن خود عملی شیطانی است. خداوند آدمیان را برای بندگی آورده است: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. (الذاریات، 56) بنابراین وقتی كسی از بندگی خداوند سر بر می تابد، بندگی شیطان را [صفحه 114] پذیرفته است و خطاب «اخرج» نیز متوجه او خواهد شد. ما نمی توانیم مسئله شیطان و ماجرای او را حل كنیم اما می توانیم و باید به مسئله خودمان در این میان بپردازیم و در حل آن بكوشیم. عقده ای كان بر گلوی ماست سخت (مثنوی، دفتر پنجم، بیت 562) مساله ی اصلی ما انسانها این است كه پروای سعادت و شقاوتمان را داشته باشیم. لذا نباید عمر خود را در مجادلات بی حاصل تلف كنیم و از هدف اصلی مان بازبمانیم. به هر حال كسی كه معرض خطر فراق است باید در ابتدا به عجز خود اذعان كند و نیازمندی خود به خداوند را متذكر باشد.
شیطان آیینه عبرت است. او نمونه مجسم یك تجربه ی تلخ هجران و طرد است. شیطان علی رغم نزدیكی اش با خدا و عبادات متمادی و نشستن در صف ملائكه از سر كبر خدا را اطاعت نكرد. بدین جهت با سختترین و تلخترین عتابهای خداوند مواجه شد:
عاشقان درگه وی بوده ایم
عشق او در جان ما كاریده اند
آب رحمت خورده ایم اندر بهار (...)
در گلستان رضا گردیده ایم (...)
بسته كی گردند درهای كرم؟ (...)
جان بداند قدر ایام وصال (...)
آن حسد از عشق خیزد نز جحود (...)
گفت بازی كن چه دانم در فزود
خویشتن را در بلا انداختم
مات اویم مات اویم مات او
كه بدانی كه خسی یا نیكبخت
صفحه 113، 114.